از حدود نیم قرن پیش که تماشای برنامههای تلویزیونی به یکی از سرگرمیهای متداول خانوادهها تبدیل شد، این رسانه نقش بسیار مهمی در زندگی دانشآموزان ایفا کرده است.
تحقیقات بسیاری در نیمهی دوم قرن بیستم نشان دادند که تلویزیون جای ثابتی در میان خانوادهها و به ویژه کودکان و نوجوانان باز کرده است. برای مثال اسکرام، لیل و پارکر (۱۹۶۱) دریافتند که در میان خانوادههایی که در خانه تلویزیون داشتند، میانگین مقدار زمانی که بچههای خانواده برنامههای تلویزیون را تماشا میکنند بین ۱ ساعت و۳۶ دقیقه تا ۲ ساعت و ۵۴ دقیقه در هر روز است.
به عبارتی این محققان بیان کردند که کودکان و نوجوانان بین ۱۱ تا ۲۱ ساعت در هفته برنامههای تلویزیون را تماشا می کنند.
با گذشت زمان این میزان مشاهدهی برنامههای تلویزیونی افزایش یافت به طوریکه جردن و وودارد (۲۰۰۱) در مطالعهای به این نتیجه رسیدندکه حتی کودکان ۲ تا ۳ ساله، بیش از ۱۸ ساعت د ر هفته برنامههای مختلف تلویزیون را تماشا میکنند.
لارسون (۲۰۰۱) به بررسی ۴۵ پژوهش مختلف درباره میزان تماشای تلویزیون توسط دانشآموزان در سه قارهی امریکا، آسیا و اروپا پرداخت و به این نتیجه رسیدکه فارغ از موقعیت جغرافیایی دانشآموزان، تلویزیون نقش بسیار مهمی در زندگی آنها بازی میکند.
با توجه به تأثیر غیرقابل انکار تلویزیون بر دانشآموزان، جای تعجب نیست که محققان و دانشمندان بسیاری به بررسی اثرات این جعبهی جادویی بر فرایند یادگیری دانشآموزان پرداختهاند اما میتوان اظهار داشت که تقریبأ تمام این مطالعات، با رویکردی منفی به سراغ تلویزیون رفتهاند و همواره سعی کردهاند تأثیرات منفی این رسانه را بر یادگیری دانشآموزان نشان دهند.
کاهش میزان توجه و تمرکز دانشآموزان، بی علاقگی نسبت به مدرسه (چون معلم نمیتواند جذابیت شخصیتهای تلویزیونی را داشته باشد) و تبدیل شدن دانشآموزان به یک بینندهی منفعل از جمله نتایجی هستند که مطالعات مختلف دربارهی تأثیر تلویزیون بر دانشآموزان به آنها دست یافتهاند.
علاوه بر این تلویزیون به عنوان منبعی که باعث ایجاد مشکلات رفتاری در دانشآموز (مانند رفتار خشن، کاهش عملکرد تحصیلی، چاقی و …) میشود، به والدین معرفی شده و از آنها خواسته شده تا جایی که ممکن است فرزندان خود را از تماشای برنامههای تلویزیونی منع کنند.
با این وجود تحقیق دانشمندی به نام وارتلا (Wartella) در سال ۱۹۹۵ نشان داد بسیاری از مطالعاتی که تأثیر منفی تماشای برنامههای تلویزیونی بر یادگیری دانشآموزان را نشان دادهاند، فاقد دادههای تجربی لازم بودهاند و پیشفرض منفی محققان سبب شده است که به نتایج نادرستی دست یابند. وارتلا پس از بررسیهای دقیق به این نتیجه رسید که دانشآموزان نه تنها بینندگان منفعل برنامههای تلویزیونی نیستند بلکه بسیار پویا و فعال به تماشای این برنامهها مینشینند. علاوه براین وی به برنامههایی در تلویزیون اشاره کرد که نه تنها باعث ایجاد بیعلاقگی نسبت به مدرسه در دانشآموزان نشدهاند، بلکه در بلندمدت تأثیرات بسیار مثبتی روی یادگیری و موفقیت تحصیلی دانشآموزان داشتهاند.
مسلمأ هیچکس نمیتواند تأثیرات منفی تماشای برخی از برنامههای تلویزیونی روی دانشآموزان را انکار کند، اما سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر دانشآموزان میتوانند از تلویزیون نکات منفی بیاموزند، آیا نمیتوانند از طریق این رسانه نکات مثبت نیز بیاموزند؟ رسانهای که میتواند از طریق تبلیغات تجاری گسترده، اطلاعات زیاد – و در برخی موارد زایدی- را به دانشآموزان بیاموزد، نمیتواند در یادگیری مفاهیم بعضأ سخت و پیچیدهی دروسی مانند ریاضی، علوم و زبان به دانشآموزان کمک کند؟ اگر تلویزیون میتواند باعث ایجاد رفتار خشن در دانشآموز شود، آیا نمیتواند رفتار سالم اجتماعی را نیز در او به وجود آورد؟ تححقیقات نشان داده است که پاسخ به تمام سؤالات بالا مثبت است.
در طول سالهای اخیر، از عبارات مختلفی برای توصیف برنامههای تلویزیونی که با اهداف آموزشی برای دانشآموزان ساخته میشوند، استفاده شده است که از میان آنها عبارت “تلویزیون آموزشی” (Educational Television) کاربرد بیشتری داشته است. تعاریف مختلفی برای عبارت تلویزیون آموزشی مطرح شده است که از میان آنها این تعریف کامل و جامع به نظر میرسد:
منظور از عبارت تلویزیون آموزشی، آن دسته از برنامههایی هستند که محتوای آنها باعث توسعهی مثبت دانشآموز در تمامی ابعاد، شامل نیازهای شناختی/ هوشی یا عاطفی/ اجتماعی دانشآموز میشوند. (لایحهی تلویزیون کودکان، ۱۹۹۰)
باید توجه داشت که تلویزیون آموزشی، در دستهی آموزشهای غیررسمی قرار میگیرد و با آموزش رسمی که در مدرسه و سرکلاس درس به دانشآموز ارائه میشود، تفاوت دارد. برخلاف آموزشهای رسمی، آموزش غیررسمی خارج از فضای مدرسه در اختیار دانشآموز قرار میگیرد و شامل تجربههایی میشودکه در برنامهیی درسی (curriculum) اشارهای به آنها نشده است.
قرارگرفتن تلویزیون آموزشی یا همان آموزش از طریق تلویزیون در دستهی آموزشهای غیررسمی میتواند برای سازندگان این برنامهها به یک تهدید یا فرصت تبدیل شود. غیررسمی بودن این نوع آمورش سبب میشود که دانشآموزان اجباری برای یادگیری نداشته باشند.
این درحالی است که دانشآموز در کلاس درس موظف به یادگیری است و در صورتی که در انجام این مهم کوتاهی کند، با وی برخورد خواهد شد؛ اما آموزش از طریق تلویزیون به هیچ وجه اجباری نیست زیرا دانشآموز میتواند هر زمان که میخواهد شبکهی تلویزیون را عوض کند یا آن را خاموش نماید و بدین ترتیب فرایند آموزش متوقف میشود.
این ویژگی میتواند کار را برای ساختن برنامههای آموزشی سخت کند زیرا اگر برنامهی تلویزیونی فقط به جنبهی آموزش توجه کند و جنبههای تفریحی و سرگرمی را مورد توجه قرار ندهد، مطمئناً در آموزش مفاهیم موردنظر شکست خواهد خورد. از طرفی برداشته شدن عنصر “اجبار” از فرایند یادگیری سبب میشود که دانشآموز با علاقهی بیشتری روی به یادگیری بیاورد و این آزادی در یادگیری، اثرات مثبتی در بلندمدت برای وی در پی خواهد داشت.
بنابراین برای تبدیل کردن چالشی به نام تلویزیون آموزشی به یک فرصت، لازم است برنامهسازان تعادل سازندهای با معلمان و سایر مسئولان آموزشی داشته باشند و پس از نیازسنجی درست، برنامههایی تولید کنند که هم به لحاظ آموزشی از کیفیت و استانداردهای لازم برخوردار باشند و هم لحظات سرگرمکنندهای را برای دانشآموزان رقم بزنند.
قصد و نیت تلویزیون آموزشی این نیست که جایگزین آموزش رسمی در مدارس شود بلکه این روش کارآمد آموزشی میتواند به عنوان مکملی تأثیرگذار، یادگیری رسمی در کلاس درس را ارتقا بخشد. در زیر به برخی از روشهایی که تلویزیون آموزشی میتواند به آموزش رسمی کمک کند، اشاره شده است:
با وجود تأثیر فراوان کلاس درس در یادگیری دانشآموزان، محدود بودن ساعات حضور دانشآموزان در مدرسه سبب میشود که نظام آموزشی نتواند تمامی موضوعات موردنیاز دانشآموز در مباحث مختلف را در اختیار او قرار دهد. اما میزان نسبتاً زیاد تماشای تلویزیون، مضاف بر اینکه تلویزیون رسانهای جذاب میباشد، باعث میشود که امکان مطرح کردن تعداد بیشتری از موضوعات آموزشی برای دانشآموزان وجود داشته باشد؛ موضوعاتی که دانشآموز از طریق آموزش رسمی با آنها برخورد نخواهد داشت و یا در سطحهای بالاتر با آنها آشنا خواهد شد.
از آنجا که آموزش از طریق تلویزیون در فضای خارج از مدرسه و در خانه صورت میگیرد، میتواند به معلمان و همچنین به پدران و مادران این اطمینان را بدهد که آموزش تنها به مدرسه و چند ساعت حضور دانشآموز در کلاس درس محدود نمیشود. تلویزیون میتواند به عنوان مکمل کلاس درس، میانگین ساعات آموزش دانشآموزان را افزایش دهد.
آموزش از طریق تلویزیون در پرورش دانشآموزان پژوهش-محور نقش مهمی ایفا میکند. تلویزیون میتواند این تفکر غلط را که هدف از آموزش، نمره و قبولی در امتحان است، از بین ببرد و به پرورش خلاقیت و تفکر انتقادی در دانشآموزان که از اهداف اصلی آموزش مدرن هستند، کمک کند.
گسترش رسانههای مختلف و در دسترس بودن آنها برای تمامی گروه های سنی از جمله دانشآموزان میتواند فرصت مغتنمی را برای مسئولان آموزشی ایجاد کند تا با بهرهگیری از قابلیتهای بالای رسانه، کیفیت آموزش و به تبع آن میزان یادگیری دانشآموزان را بالا ببرند. تلویزیون، به عنوان رسانهای فراگیر، در صورت برنامهریزی درست و ایجاد تعاملات مثبت میان سازندگان برنامههای آموزشی و متولیان آموزش، میتواند مکملی کارآمد و تأثیرگذار برای آموزش رسمی از طریق مدارس باشد.